جلسه ششم سلسله جلسات بنیان اندیشه سیاسی اسلام در قرآن 93/12/10 + دانلود صوت سخنرانی
تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 |
نويسنده : سیدحسین نجیبی


دانلود کنید

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم و ثناء بما قدم. اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها به عدد ما احاط به علمک. خدمت همه شما عزیزان سلام عرض می‌کنم. مدتی این مثنوی تأخیر شد. مجموعه مباحثی که خدمت دوستان دنبال می‌کردیم، دچار وقفه شد. انشاءالله امروز بتوانیم آن بحثهایمان را ادامه بدهیم.

 

از ایام فاطمیه استفاده می‌کنم و بحثم را با استفاده از محضر خطبه نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها شروع می‌کنم. شاید یکی از مظلومیتهای حضرت زهرا سلام الله علیها این است که بعد از گذشت هزار و چهارصد سال هنوز بسیاری از وجوه شخصیتی ایشان برای ما پنهان است. آن قدری که ما درباره پنهان بودن مزار منور ایشان صحبت می‌کنیم و دغدغه اش را داریم، به همان میزان و خیلی بیشتر باید این دغدغه و نگرانی را راجع به وجوه نورانی این شخصیت بزرگوار داشته باشیم.

 

وقتی که شما خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها را در مسجد مدینه بررسی و نگاه می‌کنید، مجموعه‌ای از عظمت را شاهد هستید. در آن، تعابیری به کار می‌رود که انسان متحیر می‌ماند که چگونه می‌شود به اصطلاح امروز در یک پاراگراف این مجموعه از معارف را در یک زمان یکی دو دقیقه‌ای این گونه پشت سر هم با این قوت و صلابت مطرح کرد. دانشمندان مختلفی سالها مطالعه کرده و پنجاه شصت سال از عمر خودشان را گذاشته‌اند پای معارف مختلفی و شخصیت برجسته ای شده‌اند و توانسته‌اند یک سری معارف توحیدی را برای شاگردانشان و برای مردم تبیین کنند؛ شما می‌بینید که تمام آن چه را که آنها طی سال ها و در قالب کتب مختلف حکمی، فلسفی و کلامی بیان کرده اند، در یک عبارت کوتاه از این خطبه آمده است.

 

وقتی که درباره توحید صحبت می‌شود چگونه ایشان آن را در عبارات کوتاه ولی تعابیر بلند بیان می‌کنند. وقتی که به توحید شهادت می‌دهند؛ اشهد ان لااله‌آلاالله وحده لا شریک له. بعد تعبیر می‌کنند که این توحید کلمه جعل اخلاص تأویلها، وَ ضَمًّنَ القُلُوبَ مَوصُولَها وَ أنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعقُولَها ، انار فی تفکر معقولها. تعابیر مختلفی که همین طور پشت سر هم در دو سه عبارت بیان می‌شود.

 

وقتی که درباره هستی صحبت می‌شود؛ اِبتَدَعَ الاشیاءَ لا مِن شَیءٍ کانَ قَبلَها، وَ أَنشَأها بِلااِحتِذاءِ أمثِلَةٍ امتَثَلَها. کَوَّنَها بِقُدرَتِهِ وَذَرَأها بِمَشیَّتِهِ. همین طور می‌بینید در چند عبارت کوتاه چه معارف بلندی بیان می‌شود. در حقیقت مخاطبشان تمام انسانها در طول تاریخ است. در طول تمام تاریخ، انسان را مخاطب قرار می‌دهند. من و شما هم هستیم که «انتم عبادالله نصب امره و نهیه و حمله دینه و وحیه و امناءالله علی انفسکم و بلغاه الی امم». می‌بینید که هر کدام از این تعابیر را چقدر بلند بیان می‌کنند.

 

وقتی که درباره قرآن صحبت می‌کنند، شما می‌بینید در چند بیان کوتاه چه تعابیر بلندی مطرح می‌شود. کتاب اللّه الناطق، و القرآن الصادق، و النور الساطع، و الضیاء اللامع، بینة بصائره، منکشفة سرائره، منجلیه ظواهره. تمام اینها را بیان می‌کنند.

 

وقتی که ایشان در چند عبارت کوتاه، آن بحثهای اساسی و ستونهای اساسی مبانی دینی را مطرح می‌کنند، آن چیزهایی که از آن به ایمان و به نماز، زکات، روزه، حج تعبیر می‌شود، حکمتش چیست؟

 

جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشّـِرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِی الرِّزقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلاْخْلاصِ، وَ الْحَّجَ تَشْییداً لِلدّینِ. به قول امروزیها می‌شود برای هر کدام از اینها یک رساله دکترا نوشت. و العدل تنسیقاً للقلوب و طاعتنا نظامً للمله و امامتنا اماناً للفرقه و الجهاد عزّاً للاسلام و الامر بالمعروف مصلحتاً للعامه. همین طور شما می‌بینید تعابیر دیگر را؛ حتّی توفیه المَکائیل و المَوازین. این که شما به قسط رفتار کنید؛ تغییراً للبَخس. تمام اینها به اصطلاح امروز در دو پاراگراف است. این عظمت این شخصیت بزرگ است که بسیاری از آنها برای ما پنهان است.

 

عرض کردم. آن قدر که ما دغدغه پنهان بودن مزار ایشان را داریم، اگر در این بحثها هم دغدغه داشته باشیم می‌بینیم برای ما چه ابعادی مکشوف می‌شود.

 

بحثی را که من می‌خواهم این جا از آن استفاده بکنم، مربوط به یکی از تعابیری است که ایشان در همین مبحث بیان می‌فرمایند. وقتی که درباره وجود مقدس پیامبر اکرم صحبت می‌شود، آن جایی که می‌فرمایند «و بلغاه الی امم» یکی از تعابیرشان این است که «زعیمٌ حق له فیکم». تعبیر دیگر این است «و عهداًٌ قدمه الیکم». من در این جلسه فقط می خواهم در باب همین تعبیر «عهداً قدمه الیکم» دقایقی باهم مباحثه کنیم. «عهداً قدمه الیکم» یعنی چه؟ این یکی از بحثهای مهم است که در معارف دینی و آیات قرآن داریم. شما با مفهومی به اسم مفهوم «عهد» مواجه هستید. این عهد یعنی چه؟ در دعاها دارید دیگر. مشهورترین آنها دعایی است که به همین اسم است؛ «دعای عهد». آنجا چه می خوانیم؟ «اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا عهداً». این عهداً یعنی چه؟ یا وقتی که شما به زیارت ائمه معصومین(ع) مشرف می‌شوید، در زیارت جامعه یکی از مفاهیمی که با آن، امامان را خطاب قرار می‌دهید، در واقع برایشان این کارویژه را ذکر می‌کنید که شما «وکدتم میثاقه و احکمت عقد طاعته». یعنی چی؟ این میثاق چه بوده؟ این عقد طاعت چه بوده که می‌گوییم شما آمدید و اینها را محکم کردید؟

 

این یکی از آن بحثهای بسیار مهم است. من این جا اشاره‌ای به بحث جلسه قبلمان بکنم. در آن جا برای شما بیان شد که وقتی ما در اندیشه سیاسی از مفاهیم مختلف صحبت می‌کنیم، یکی از مهمترین مفاهیم در اندیشه سیاسی مفهوم دولت است. این را در بحثهای مختلف با هم صحبت کردیم که مفهوم دولت به چه معنا است. در جلسات قبل این را توضیح دادیم که وقتی ما از دولت صحبت می‌کنیم، مفهوم آن در اندیشه سیاسی چیست. آن جا برای دولت تعاریف مختلفی را خدمت دوستان بیان کردیم. تمام تعاریفی که برای دولت به کار رفته را عرض کردیم. چه به معنایی که امروز می شناسیم و چه به معنایی که در طول تاریخ بوده. امروز حدود دویست واحد سیاسی عنوان خودشان را دولت می‌گذارند. مثلاً می‌گویند دولت بورکینافاسو، دولت فرانسه، دولت کذا. این دولت یعنی چه؟ یا در طول تاریخ مثلاً می‌گویند دولت روم باستان، این یعنی چه؟

 

در جلسات قبل بیان کردیم که تمام تعاریفی که برای دولت به آن مفهوم state مطرح شده، از آن به عنوان قدرت عمومی و کاملی یاد می‌شود که می‌گویند به حکومت شأن می‌بخشد… قدرتی که بالاتر از حکام است. نهادی که دارای بیشترین میزان سلطه بر منابع و وسائل اجبار است. نهادی که برای اعمال سیاست از قدرت برخوردار است. تعاریف زیادی است. من نمی‌خواهم آنها را تکرار بکنم.

 

آن چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است که در تمام این تعاریفی که شما ملاحظه می‌فرمایید، یکی از بحثهای اساسی که در آن مطرح می‌شود این است که این مفهوم دولت دوتا مؤلفه اصلی دارد؛ یکی «حکم» است و دیگری «طاعت». وقتی که شما بررسی می‌کنید، در تمام تعاریفی که برای دولت می‌آید شما نمی‌توانید این دو مؤلفه را نادیده بگیرید. یعنی یکی از چیزهایی است که روی آن مُجمع علیه است. اجماع تمام اندیشمندان سیاسی از سقراط بگیر تا افلاطون و ارسطو و تا به امروز وقتی راجع به دولت صحبت می‌کنند، دو مفهوم حکم و طاعت حتماً هست. اینها را در جلسات قبل بحث کردیم.

 

این را هم توضیح دادیم که قرآن کریم درباره حکم و طاعت ساکت نیست. یعنی هم برای حکم مطلب دارد، هم برای طاعت. و بیان کردیم که به عبارات مختلف در تمام تعابیر قرآن در مفاهیمی مثل حکم، امر، ولی و در مؤلفه طاعت در مفاهیمی مثل طاعت و عبودیت و تبعیت، در همه اینها این را برای خداوند می‌داند. می‌گوید حکم برای خدا است. فقط اوست که باید حکم کند. همین طور طاعت هم باید از آن او باشد. لذا اگر کسی باوری به قرآن دارد و خودش را جزو پیروان قرآن می‌داند و می‌گوید دولت یک امر عرفی و یک امر سکولار است. باید این سؤال را جواب بدهد که اگر این امر یک امر سکولار و یک امر عرفی است و ما می‌توانیم قرآن را قبول داشته باشیم و به آن معتقد باشیم اما این امر یک امر جدایی است. دولت یک امر عرفی است. باید ببینیم چه کار می‌کنیم. این جا باید این افراد این سؤال را جواب بدهند که احکام و تجویزهایی را که قرآن، هم برای حکم دارد و هم برای طاعت، این را چه کار می‌کنید؟ می‌گوید «له الملک، له الحکم». بعد می‌گوید فقط باید او را اطاعت کنید. باید از او اطاعت کنید. باید هر چه که او می‌گوید را تبعیت بکنید.

 

اگر پدیده‌ای به اسم دولت پیدا شد که اصلاً شاکله و مؤلفه‌اش حکم و طاعت است. یعنی باید یک طرفش حکم باشد و یک طرفش طاعت، رابطه آن با این چه می‌شود؟ او می‌خواهد حکم بدهد دیگر. شما این جا می‌گویید حکم فقط برای خداست. این دوتا با هم تعارض داشته باشد باید چه کار کرد؟ او می‌گوید ملک فقط برای اوست. اگر این آمد و گفت ملک شکل دیگری است. آن وقت این جا مسئله چگونه حل می‌شود؟ اینها بحثهایی است که در جلسات قبل بحث کردیم.

 

آن چیزی که در این جلسه می‌خواهیم بحث کنیم، در مورد یکی از سؤالات مهمی است که در اندیشه سیاسی وجود دارد. در اندیشه‌های غرب هم مطرح است. آن هم این است که بله. مقوله دولت را قبول داریم. مقوله‌ای است که ناظر به حکم و طاعت است. همین یک ماه گذشته آقای فوکویاما که در غرب و آمریکا به اصطلاح یک نظریه‌پرداز است، مقاله جدیدی نوشته که حدود بیست سی صفحه است. همین اخیراً در مجله foreign affairs چاپ شده. تحت عنوان «زوال آمریکا»؛  the key of america. شما در آن می‌بینید که دوباره تعابیرش همین است. می‌گوید یکی از بحثهای اساسی در مفهوم دولت حکم و طاعت است. می‌خواهم بگویم این موضوع، بحثی نیست که شما بگویید حالا شاید یک کسی از ماها این تعبیر را دارد. نه. اصلاً پدیده دولت همین است. مثل این که بگوییم پدیده میز آن چیزی است که چندتا پایه داشته باشد و فلان داشته باشد. بالاخره این یک مؤلفه‌ای دارد.

 

حالا یکی از بحثهای اساسی‌که وجود دارد این است که در این حکم و طاعت، وقتی ما می‌گوییم دولت پدیده‌ای است که در آن باید یک طرف حکم باشد و یک طرف طاعت باشد، یعنی یک عده باید حکمرانی کنند و یک عده هم اطاعت کنند تا این شکل بگیرد و آن پدیده بتواند کارویژه‌های خودش را انجام بدهد. یکی از سؤالهای اساسی‌ای که در اندیشه سیاسی وجود دارد و راجع به آن زیاد بحث شده، این است که مبنای ارتباط این حکم و طاعت چیست؟ اینها بر چه مبنایی با هم شکل می‌گیرند؟ اگر پدیده‌ای است که یک طرفش حکم است و یک طرفش طاعت، حالا این باید بر چه مبنا شکل بگیرد؟ شاید به تعداد کسانی که نظریه‌پردازی کرده‌اند در این موضوع حرف زده‌اند. کسی در اصل موضوع شک ندارد که بله. دولت پدیده‌ای است که یک طرفش حکم است و یک طرفش طاعت است اما راجع به این که این حکم و طاعت باید چگونه شکل بگیرد، نگاههای مختلف مطرح شده. مارکسیستها و به خصوص خود مارکس می‌گوید رابطه این حکم و طاعت بر اساس شیوه تولید شکل می‌گیرد. با آن بحثهایی که دارد طبقه‌بندی می‌کند. مثلاً بحث آقای جان لاک این است که این حکم و طاعت بر اساس یک قرارداد اجتماعی شکل می‌گیرد. برخی این نگاه را در عامتر دارند که مثلاً اگر دولت یک پدیده‌ای است که یک طرفش حکم است و یک طرفش طاعت، این بر مبنای زور است. یک پدیده‌ای آمده و قدرتی داشته. زور داشته و در موضع حکم قرار گرفته. بقیه هم مجبور بودند اطاعت بکنند. یک عده گفتند نه. در طبقه‌بندی دولتها بر اساس یک منافع مشترک است که شکل می‌گیرد. یک عده‌ای دیدند خوب است یک دولتی باشد و منافعشان تأمین بشود. مثلاً منافع اقتصادی مشترک یا یک دیدگاه مشترک و این را بر این اساس شکل دادند. شما می‌بینید که بر همین مبنا نظریه‌پردازیهای مختلفی شده.

 

مخصوصاً یک کسی مثل ماکس وبر عمده نظریه‌پردازی‌اش را در بحث دولت روی همین گذاشته. می‌گوید این حکم و طاعت یا بر اساس سنت شکل می‌گیرد. یک سنتی هست و این شکل می‌گیرد. بعد این را هم تقسیم‌بندی می‌کند به پیرسالاری، پاتریمونیالیسم، سلطانی؛ که من نمی‌خواهم زیاد روی این مباحث توقف کنم. وبر می‌گوید یک سنتی شکل گرفته و دولتها بر آن اساس شکل گرفته‌اند. یا این که می‌گوید بر اساس یک عقیده است. مثلاً شکل‌گیری قدرت بر مبنای یک موقعیت اجتماعی. مفهوم «کاریزما» را هم شما زیاد شنیده‌اید. می‌گوید یک فردی کاریزمایی دارد. به تعبیر او می‌تواند عواطف را به خودش جذب بکند. آن وقت این جذب عواطف خودش یک مبنایی می‌شود برای این که او بتواند در موضع حکم قرار بگیرد. طبقه سومی هست که می‌گوید نه. یک بحث هم این است که بر مبنای قانون است. مثلاً یک سلسله قوانینی شکل می‌گیرد و این مبنای رابطه بین حکم و طاعت می‌شود.

 

خلاصه این موضوع، یکی از بحثهای اساسی در اندیشه‌های غربی هم هست. این است که وقتی ما می‌گوییم در قرآن از حکم و طاعت بیان می‌شود، می‌گوید حکم فقط برای خدا است. ملک برای خدای است و این را منحصر هم می‌کند. این طور نیست که بگوید هم برای خدا است و هم یکی دیگر هم بیاید شریک بشود؛ و لم یکن له شریک فی الملک. ان الحکم الا لله.

 

در این جا این بحث مطرح می‌شود که حالا این حکم و طاعت را که در قرآن بیان می‌شود و درباره آن سکوت نشده بلکه تجویز شده؛ تأکیدهای مکرر شده و گفته شده طاعت برای خداست. این حکم و طاعت بر چه مبنا است؟ آن جا یکی می‌گوید بر مبنای زور. یک جا می‌گوید بر مبنای منافع اقتصادی. یک جا می‌گوید بر مبنای سنتی که در یک جا وجود دارد. این جا بر چه مبنایی است؟

 

وقتی که در اندیشه سیاسی اسلام و در قرآن کریم این بحث مطرح می‌شود به چه معناست؟ این که می‌گوییم حکم برای خداست و طاعت هم برای خداست، این چیست؟ قرآن در یک آیه‌ای به این موضوع اشاره می‌کند و صحبت از یک عهد می‌کند. عهدی که بین انسان و خداست؛ و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتها. این جا را توجه بفرمایید. می‌گوید هنگامی که خداوند فرزندان آدم را از او خلق کرد. و اشهدهم علی انفسهم که الست بربکم قالوا بلی. تعبیر چیست؟ این است که خداوند از تک تک انسانها یک عهدی گرفت و آنها به این گواهی دادند. که الست بربکم قالوا بلی. این یعنی چه؟ این عهد را کجا گرفته؟ شما یادتان هست؟ مثلاً برخی از افراد می‌گویند در عالم ذَر. خب این عهد که گفته شده، در ادامه آیه بحثش این است که ما این را گرفتیم. شهدنا می‌گویند. که چرا؟ که ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. برای این که روز قیامت نگویند نه؛ کدام عهد؟ کجا؟ ما یادمان نیست. الآن همه شما می‌گویید ما همچین عهدی یادمان نیست. کی همچین چیزی گرفته شده تا چه برسد به روز قیامت.

 

مرحوم علامه طباطبایی این بحث را می‌فرمایند این گونه نیست که همه در یک عالم ذَری بودند و آن جا گرفته. بعد هیچ کس هم یادش نیست. چون به این که دیگر نتیجه‌ای مترتب نمی‌شود. وقتی من از شما برای یک کار یک عهد می‌گیرم، برای این است که یادت باشد و بعداً به تو بگویم که آقا تو روی این موضوع قول دادی. از همه مهمتر در روز قیامت. کما این که خود آیه در ادامه می‌فرماید که روز قیامت نگویند انا کنا عن هذا غافلین. می‌گوید این را گرفتیم و همه شما گواهی دادید که الست بربکم. بعد گفتند قالوا بلی. همه هم این را گفتند. این را که خداوند دارد بیان می‌کند. خب این چیست. این خیلی مهم است که شهادت انسان بر این چه چیزی است. این که می‌گوید اشهدهم علی انفسهم که الست بربکم یعنی چی.

 

تفسیری که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌فرمایند بسیار راهگشا است. این را بسیار روشن می‌کند. به تعبیر عربی این است که می‌گوید اگر گفته می‌شود اشهدهم علی انفسهم. می‌گوید ما اینها را به شهادت گرفتیم. از همه‌شان این عهد را گرفتیم. آنها خودشان بر خودشان شهادت دادند. علی انفسهم. این شهادت دادن بر انفسهم یعنی چه؟ اشهدهم علی انفسهم یعنی چه؟ این یک سؤال مهم است. اشهادهم علی انفسهم یعنی چه/ یعنی چه که ما از همه شهادت گرفتیم بر خودشان و کی گرفتند. بعد هم این تعبیر قرآن کریم است دیگر. این که یک چیز صحیح است.

 

اصلاً اشهاد یعنی چه؟ مثلاً می‌گوییم یکی را به شهادت بگیر. می‌گویند احضار یک کسی نزد آن یکی دیگر. خب این جا کی را نزد آن یکی دیگر آورده‌اند؟ می‌گوید خودت را نزد خودت آوردیم. اشهدهم علی انفسهم. خب این چی بوده؟ تعبیرش این است. الست بربکم. می‌گوید خودت را نزد خودت آوردیم و ازش چی را شهادت گرفتیم. ارائتهم حقیقتهم. حقیقت انسان را به خودش نشان دادیم. هر انسانی حقیقتش به خودش نشان داده شده. حقیقتش به فطرت انسان نشان داده شده. همه انسانها. من و شما در فطرتمان حقیقتمان را به خودمان نشان داده. آن حقیقت چیست. حاجت به یک رب است. الست بربکم. یعنی نیاز به یک مربی، یک مدبر، یک رب، یک ربی که در جلسه اول خدمتتان عرض کردیم.

 

در جلسه اول عرض کردیم که مهمترین دعوای انبیا با مخالفین بر سر چه بوده. سر این بوده که چه کسی خالق آسمانهاست؟ عرض کردیم. عین آیه قرآن است. در چند جا حدود هفت هشت بار حداقل الآن در ذهن من هست. آن جا سؤال می‌کند و می‌گوید اگر از «آنها» سؤال بکنی؛ نمی‌گوید از مؤمنین. از کافران. می‌گوید آنهایی که می‌آیند و با توی پیامبر دعوا و بحث می‌کنند. اگر سؤال کنی که «و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض»، اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟ آنها چه جوابی می‌دهند؟ «لیقولن الله». با تأکید می‌گویند خداوند آفریده. پس دعوا سر چیست؟ اگر آنها با این تأکید و با این صراحت می‌گویند خداوند آفریده، پس ما سر چه باهم دعوا داریم؟ پیامبران سر چه با آنها دعوا داشتند؟ تعابیر مختلف هست. در آن جلسه مفصل عرض کردیم و آیاتش را خدمت دوستان خواندیم. آن جا بحث این است که او می‌گوید انا ربکم الاعلی. وقتی که پیش فرعون می‌رود، بحث او این است که من ربکما. می‌گوید که هستی؟ می‌گوید انا رسولا ربک. ما فرستادگان رب تو هستیم. او توی این دعوا دارد. ادعای ربوبیت دارد. می‌گوید نه. من باید رب باشم.

 

همین امروز هم این است دیگر. دعوایی که ما با آمریکا داریم بر سر این است که او می‌گوید من هم به کلیسا می‌روم و از شما هم بهتر می‌روم. تازه روی پولم هم می‌نویسم IN GOD WE TRUST . اما دعوایش این است که این من هستم که می‌گویم باید چگونه باشد. مثلاً حکم قصاص نباید باشد. رب من هستم. اعدام نباید باشد. فلان موضوع نباید باشد. فلان احکام کذا نباید باشد. می‌گوید این را من می‌گویم. دعوای ربوبیت است. دعوا سر خالقیت نیست. شما الآن به آقای اوباما بگویید شما مدعی هستی که آسمانها را تو خلق کردی. می‌گوید نه. خداوند آفریده. تازه من به کلیسا هم می‌روم. پس بحث بر سر چیست؟ سر ربوبیت است.

 

بحث این است که ما به همه انسانها، هر انسانی مبتنی بر فطرت خودش وقتی حقیقت خودش را می‌بیند نیاز فطری خودش را به یک رب می‌بیند. این عهد است که گرفته شده و همه هم یادشان است. همه هم به این معترف هستند. همین امروز. روز قیامت نمی‌تواند بگوید نه. من از این هذا غافلین هستم. ممکن است پردهای غفلتی این را بپوشاند اما این موضوع وجود دارد.

 

شما در ادامه آیه این را می‌بینید؛ وقتی که می‌گوید اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی. انما یتذکر اولی الالباب. بعد می‌گوید این اولی الالباب چه کسانی هستند؟ آنهایی که این بحث خودشان را به یاد می‌آورند. این جا تعبیرش این است: الذین یوفون به عهدالله. اینجاست که ولاینقضون المیثاق. می‌گوید کسانی که به آن عهدی که بسته‌اند وفادار هستند. عهدالله این جا است و آن میثاقی را که بر این مبنا شکل گرفته نقض نمی‌کنند.

 

در تعبیرش این است که مؤمنین چه کسانی هستند؟ چه کسانی به این عهد پایبند هستند؟ و الذین یصلون ما امرالله به ان یوصل. یعنی آن چیزی که در موضع حکم امر است را ادامه می‌دهند. مرتب به آن توجه دارند. یصلون یعنی این مرتب ادامه دارد. منقطع نیست. اینگونه نیست که یک روز باشد و یک روز نباشد. به همین خاطر است که آن کسانی که این را نقض می‌کنند عکسش است. اصلاً فسق یعنی چه؟ یعنی شکستن یک عهد. فاسق یعنی این. و ما یضل به الا الفاسقین. فاسقین را باید خودش. در ادامه آیه دقیقاً همین را تعریف می‌کند که چه کسانی هستند؟ الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه. آن عهدی که بسته شده را حالا نقض می‌کنند، بعد از این که میثاق بسته شد. برخلاف آن مؤمنین که یصلون ما امر الله به. که پیوسته آن چه را که در موضع حکم است اطاعت می‌کنند. اینها تعبیرش این است. باز آیه قرآن است. یقطعون ما امر الله به. آن چیزی را که خداوند امر کرده بود قطع می‌کنند. ان یوصل. یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض.

 

لذا شما این تعبیر را می‌بینید. آن موقع این تعبیر بیان می‌شود که «ما وجدنا اکثرهم من عهد». «و ان وجدنا اکثرهم لفاسقین». یعنی این پیمانی را که خودش وقتی که نفسش را به خودش گواهی بگیرید. اشهدهم علی انفسهم که الست بربکم و خودش می‌گوید بله. می‌گوید خیلی‌ها را می‌بینی که آن را می‌شکنند. آن تعبیری که آن شاعر دارد که «مو از قالوا بلی تشویش دیرم» همین است دیگر؛ «گنه از برف بام بیش دیرم». تعبیر باباطاهر این است که یک قالوا بلایی گفتم. من در این قضیه عهد بستم. این بر این مبنا شکل گرفته. در همین است که در زبان عربی عهد را در کلمه نگهداری و مراعات پی‌در‌پی یک چیز می‌گویند. چرا به پیمان عهد می‌گویند. مثلاً می‌گویند عهدنامه. چون لازم الامراعات دو طرف است. یعنی باید این را پی‌درپی مراعات بکنند. نقض نکنند. این جا معاهده یک چیزی می‌شود که دو طرفه باشد. عهد یک طرفه می‌شود. به معنی امر لازم الحفظ.

 

آن وقت تعابیر عکسش را هم در قرآن فراوان می‌بینید. کجاست؟ ببینید، این جا به همه من و شما می‌گوید. ماها فرزندان آدم هستیم دیگر. که الم اعهد الیکم یا بنی‌ آدم. باز سؤال این است که کی با ما این بحث شده. الم اعهد الیکم یا بنی‌ آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم. این همان عهد است که تو ربوبیت الهی را پذیرفتی. الست بربکم قالوا بلی را گفتی. این جا است که اگر شما تعابیری می‌بینید درباره کسانی که به این عهد وفادار بودند و این عهد را رعایت کردند که یک مصداق بارز آن را ما درباره شهدا بیان می‌کنیم. من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهد الله علیه. کسانی هستند که بر این عهدی که بسته بودند تا لحظه آخر پایدار بودند. یعنی یک توفیق بزرگ شهدا این است که به اصطلاح عاقبت به خیر شدند و در این عهدی که گفت یوصل و لا یقطعون، این را تا لحظه آخر دنبال کردند. من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه. البته حالا یک عده‌شان شهید شدند. یک عده هم هستند که دارند این مسیر را ادامه می‌دهند. و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر. یک عده هم منتظر هستند که بالاخره دوران این امتحان و عهدشان به پایان خودش برسد.

 

«انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا عهداً». این که می‌گویی من با او عهد می‌بندم باز بر همین مبنا است. در همان راستا است. آن جا عرض کردیم که اگر گفته می‌شود حکم و طاعت برای او است. بعد او می‌آید و این را استمرار می‌دهد. و من یطع الرسول فقد اطاع الله. حالا می‌گوید یک مصداق این اطاعت پیامبر است. بعد می‌گوید اولی الآمر است. بعد می‌گوید این امر را که تو پذیرفتی آن انجام می‌شود.

 

در این جا مفهوم دیگری به اسم میثاق داریم. میثاق چیست؟ از وثاق می‌آید. وثاق یعنی آن چیزهایی که کارکردش مثل زنجیر و طناب بستن است. میثاق یعنی آن چیزی که می‌آید و آن عهد را محکم می‌کند. تعبیرش این است که کسانی که می‌خواهند در موضع حکم باشند، باید نسبت به این عهد خیلی قویتر باشند. باید این کار را محکم انجام بدهند. هم نسبت به بقیه این تلاش را داشته باشند، هم نسبت به خودشان. لذاست که شما این تعبیر را دارید. و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم. می‌گوید وقتی که پیامبران در این جایگاه قرار می‌گیرند. تعبیرش این است که می‌گوید از همه پیامبران و از خود توی پیامبر اکرم؛ و منک و من نوح و من ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم اخذنا منهم میثاقاً غلیظا. می‌گوید از اینها پیمان محکمی گرفتیم. او باید در این زمینه از همه قویتر باشد. در آن عهدی که در این موضوع بسته است.

 

لذاست که شما درباره امتهای مختلف تعابیر مختلفی می‌بینید. وقتی که این موضوع بیان شده، یعنی این که این گونه نیست که شما همین جور بگویید و بروید؛ و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل. حالا این باید روی زمین بیاید و به قول معروف فرشی بشود. یعنی چه؟ اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بعد فهرست می‌کند. لاتسفکون دمائکم لاتخرجون انفسکم و بحثهایی که وجود دارد. همین تعبیر باز درباره زمان پیامبر اکرم(ص) هست. واذکروا نعمت الله علیکم و میثاقه الذی واثقکم به. که چی؟ دقیقاً همان حکم و طاعت است. اذ قلتم سمعنا و اطعنا. شما این اطاعت را پذیرفتید. بعد در ادامه‌اش بیان می‌کند کونوا قوامین لله شهدا بالقسط و تعابیری از قبیل.

 

عرضم این بود که اگر ما تعابیری را ملاحظه می‌کنیم مانند «و عهداً قدمه علیکم» که در دو سه کلمه بیان شده است، یک همچین مبنا و پشتوانه معرفتی دارد. حضرت زهرا سلام الله علیها در آن خطبه‌شان یک عبارت خیلی کوتاهش این است؛ «و عهداً قدمه علیکم». آن تعبیری که دارند. اگر ما به امامانمان بیان می‌کنیم که شما وکدتم میثاقه، احکمتم عقد طاعته به این معنا است.

 

بحث را جمع بکنم. اگر ما در اندیشه سیاسی اسلام بیان می‌کنیم که قرآن نسبت به دو مقوله حکم و طاعت که دو مؤلفه اساسی دولت در هر اندیشه‌ای است، ساکت نمانده است و درباره هر دو مقوله تعابیر بسیار بلندی دارد، تجویزهای بسیار قوی‌ای دارد و به طور مکرر به آن تأکید شده است. هم برای حکم و هم برای طاعت تجویزهایی دارد که در جلسات قبل عرض کردیم. این که این حکم و طاعت بر چه مبنایی شکل گرفته است؛ در یک اندیشه‌ای می‌گوید بر مبنای منافع اقتصادی، یک جا می‌گوید بر مبنای یک نگاه مشترک، ایدئولوژی فلان یا زور یا ترس یا هر چیزی هست. این جا نه. مبنای این جا عهدی است بر مبنای پذیرش ربوبیت الهی. این همان نکته ای است که باید به آن دقت کرد. وقتی در اندیشه سیاسی اسلام گفته می شود که نظریه دولت در اسلام چیست؟ آیا اصلاً حرف دارد یا ندارد؟ پس اولاً دولت را نمی‌شود از این مقوله که بگویند یک امر عرفی است. قرآنت را هم بخوان و مسلمان هم باش اما این بحث دولت یک بحث دیگر است. چون دولت لابد منه است. ناچار است که در مفهومش حکم و طاعت باشد و قرآن حکم و طاعت را حصر و انحصاری کرده. می‌گوید لم یکن له شریک فی الملک. ان الحکم الا لله. له الحکم. می‌گوید اصلاً کس دیگری نمی‌تواند در این قضیه شریک بشود مگر در طول آن که خود او بگوید. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.

 

اگر ما بیان می‌کنیم که ایمان و عمل صالح است که می‌تواند فرجام نیک را رقم بزند، این بر چه مبنایی شکل می‌گیرد؟ بر همین مبنا. ایمان همان است که عرض کردیم. یعنی در این است. در التزام به این عهد است. به این ربوبیت است. برای همین است که شما تعبیر دارید که در شاخصهای ایمان تعبیر این است. می‌گوید این شاخص دارد. شاخص آن چه است؟ اتفاقاً یکیش همین حکم و طاعت است. فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم. اینها نمی‌توانند ادعای ایمان بکنند مگر این که تو را مبنای حکم قرار بدهند. پیامبر را مبنای حکم قرار بدهند. حالا هم بر اساس آن نظریه‌ای که حضرت امام در ولایت فقیه مطرح می‌کنند که ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. یعنی باید آن مبنا قرار بگیرد. این شاخص ایمان می‌شود. یا تعبیری دیگری دارد. می‌گوید برخی می‌آیند ادعای ایمان می‌کنند؛ اگر اشتباه نکنم آیه این است: قالو للذین کرهوا ما نزّل الله… اما از یک کسانی که احکام الهی را خوششان نمی‌آید. تعبیر می‌کند سنطیعکم فی بعض الامر. می‌گویند ما در این جا از تو اطاعت می‌کنیم. درست است که این هست اما لایحه قصاص را این جا حذف می‌کنیم. حکم اعدام را نگاه می‌کنیم که ببینیم تو چه می‌گویی و حذف می‌کنیم. می‌گوید نه. این طور نیست. اگر می‌شود این شاخص دارد.

 

به صراحت بیان می‌کند که یقولون للذین کرهوا ما نزّل الله سنطیعکم فی بعض الامر. می‌گویند درست است. ما در این چارچوب هستیم. مسلمان هم هستیم اما این مسائل را باید ببینیم شما چه می‌گویید. این شاخص ما می‌شود. می‌گوید نه. شاخص ایمان و عهد این جا است. این که می‌گوید فسق یعنی قطع کردن این عهد، این جا شکل می‌گیرد. ایمان این است که باید آن را ادامه بدهید.

 

به همین مقدار بسنده می کنم. انشاءالله اگر عمری باشد و فرصتی، در جلسات بعد، با هم بیشتر بحث خواهیم کرد که این موضوع چگونه امتداد پیدا می‌کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







آخرين مطالب ارسالي :
ابر برچسب
نويسندگان
وبلاگ دوستان
» ابزار وبلاگ
» خرید لایسنس نود32
» زنگ معرفت
» مهدی موعود (عج)
» صرفه جهت خنده
» تهاجم فرهنگی
» طب الشریف
» دانلود مداحی و مولودی
» انتخابات11
» ملکوت
» اهل بیت (علیهم السلام)
» جام نیوز
» همراهان مردمی سعید جلیلی در تهران
» ستاد مردمی دکتر جلیلی استان فارس
» ستاد مردمی دکتر سعید جلیلی
» ردیاب جی پی اس ماشین
» ارم زوتی z300
» جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وبلاگ حمایتی از دکتر سعید جلیلی و آدرس http://dr.saeeidjalili.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
مقتدر مظلوم
امكانات وبلاگ

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 88
بازدید هفته : 149
بازدید ماه : 149
بازدید کل : 6957
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1



free glitter text and family website at FamilyLobby.com



دایرکتوری افسران ارزشی

پایگاه اینترنتی مقتدر مظلوم

طرفدار دکتر سعید جلیلی

جنبش وبلاگي من راي مي دهم

تمامي حقوق اين وب متعلق به جلسه ششم سلسله جلسات بنیان اندیشه سیاسی اسلام در قرآن 93/12/10 + دانلود صوت سخنرانی بوده و کپي برداري بدون ذکر منبع حرام مي باشد